نه خون میبرد از صبح نه سر از چند حرف ساده که حرف ملال است و درد بسیار در وراثتی به تعویق افتاده که آری، بسیار است اتفاقی نیست رنگ از پوست بیفتد خال از حفرهها و لبها در انقباضی مبتلا اتفاقی نیست واقعه از آمدنت گریخته باشد به چند صورت که صدا هیچگاه نماند از رفتن صدا که فرو خورده باشد، منم به تصاویری که با تجسد تو همخوان است رنج اما چنان که بگویی میریزد از حفرهها از روزنهها همچنان و قرص به گلو چسبیده و آنجا که هنوز نیفتادهای به ثمر، تکیدن آغاز میشود هراس از شنیدنت بیگمان صدا سرخ میریزد و بنفش و من میخواهم از این دهان گود که کندهای بالا بیایم در غلیان زبان و زایش آنچه میگفتی و هیچگاه از تو فاصله نمیگرفت
به پیشنهاد فرزین پارسیکیا
در آب، در خون، در خاک
با سرمههای خلیجی غلیظ و سرخابهای شرقی شرم روی آب خوابیده بودیم درد میخواندیم با ردیف لالایی برای بچههامان در هوای پیشانیشان که خواب بودند یا نمیدانم خضاب دستهای ما و عطر حنا غوطه میخورد بر آب که خواب بودیم یا مرده؟ نمیدانم دستارهایمان با هندسه مقدس شمسه و ترنج بر آب بود که میرفت و دور میشد ما بودیم یا پیراهنهایمان با سروهای خمیده منقوش باز میشدیم از هم و بر آب میرفتیم خواب، خواب یا مرده، مرده پیش از آن همه چیز را به دریا انداخته بودیم زبان مادری شکوه شرقی مناره و گنبد انتزاع خورشید بر کاشی و سفالینه کوچه، خاطره، خانه و مردهایی که از جنگ برنگشته بودند خواب بودیم یا مرده بودیم ما؟ بر آب میرفتیم بر آب باز میشدیم از هم از پیراهنهایمان از بچههایمان از خانهمان ما هرگز به خشکی نرسیدیم ما هرگز در خشکی نبودیم همیشه غوطهور بر آب، در خاک، بر خون در زندگی، بر مرگ
زمان: ۱۰ تا ۲۴ آذر ۱۴۰۲ گالری: پروژههای آران نویسنده: مسیح طلوعی
نمایشگاه بهت، مجموعه آثار حجم و نقاشی «کوشا موسوی» است که از تاریخ ۱۰ تا ۲۴ آذر ۱۴۰۲ در محل گالری «پروژههای آران» به نمایش درآمدهاند. پیکرههای سادهسازیشدهای که با چشمانی بهتزده به مخاطب خیره شدهاند؛ گاهی چهرههای آشنای تاریخ هنرند و گاهی کلاغهایی با پاهای لاغر و دراز که به گوشه و کنار مینگرند. سومریان بر این باور بودند که چشمها، دریچههای روحاند و در آثار خود، تأکید ویژهای بر این عضو از بدن داشتند. قرابتهای بسیاری نیز میان برخی مجسمههای کوشا موسوی و آثار سومریان وجود دارد. زبان طنزی که در پس این آثار وجود دارد، دیدنشان را لذتبخش میکند اما در پس این نگاه بهتزده چه چیزی وجود دارد؟ این چشمهایی که از شدت حیرت، گاهی حتی از سطح دو بعدی تصویر بیرون زدهاند، حامل چه پیامی به مخاطب هستند؟ به چه چیز اینگونه مینگرند که در گوشهای پناه گرفته و پنهان شدهاند؟ شاید دعوتمان میکنند که ما نیز با همین دقت به اطرافمان بنگریم و آنگاه در این بهت، شریکشان خواهیم بود!