یادداشتی بر پروژهی دست فروشی
گفتند: «تواضع چیست؟» گفت: «فرو داشتنِ سَر، و پهلو به زیر داشتن»
جُنید بغدادی
در جایی که همگان آثارِ هنریشان را عرضه کردهاند و مکانِ ارائه، مجالی برای دیده شدن است و کسی هم میلی به از دست دادنِ آن ندارد؛ بیرون رفتن از این موقعیت، تاملی ویژه، و یا به تعبیری، رفتاری فروتنانه همراه با آگاهی در نسبتِ پروژهی هنر و مخاطبانش صورتبندی میکند و این امکان، اگرچه احتمال دیده نشدن توسط مخاطبان حرفهای را به دنبال داشته باشد، نشان از درک هوشیارانه در بازتعریفِ رابطهی هنر و عمومِ مردم دارد.
پروژهی “دست فروشی” که به همت مجید ضیائی و دوستانِ هم فکرش، یاسر رجبعلی، پارسا کامهخوش و سارا بروجنی در هشتمین بینال مجسمهسازی تهران شکل گرفت؛ واجد دلالتهای مهمی از این امکان، در خود است.
در این پروژه، مجید ضیائی با از انگشت میانی دستِ خود قالبگیری کرده و با اضافه کردن یک بند انگشت دیگر، دلالتی متفاوت بر آن افزود است
در این پروژه، مجید ضیائی با مجموعهی “سعی کن از تماشایش لذت ببری” از انگشت میانی دستِ خود قالبگیری کرده و با اضافه کردن یک بند انگشت دیگر، دلالتی متفاوت بر آن افزود است؛ به ویژه در نحوهی پیچیدن آن در لفافهای کفنگون در زمانِ ارائه، ارجاعات ناهمگون انگشت وسط از عضوهای قطع شدهی متون مذهبی تا دلالتِ همراه با این انگشت در فرهنگ غربی، گسترهای از دریافتهای پیشینی را به ذهن میرساند و این امکان، اتفاقا نقطهی قوتِ کار او نیز محسوب میشود که وجوه پرسش برانگیز این مجموعه را بسط میدهد. در پروژهی دیگر، یاسر رجبعلی مجسمههای کوچک سربازی که در جعبهای کوچک و شفاف محبوس گردیده را با عنوان “مدخلی بر انسان شناسی شکار” ارائه کرده و مفهوم دست فروشی را با موقعیتی از تن فروشی مقایسه و تنی (دستی) که خود را برای حذف دیگری فروخته، به پرسش کشیده است.
سارا بروجنی نیز با قالبگیری و ساخت سرامیکهایی از دستان اسباببازیِ کودکان، با عنوان “تا چهارده سالگی”، لایههایی از بهرهکشی از کارِ کودکان و به تاراج رفتن مفهوم کودکی را در معرضِ دید مخاطبانش قرار داده است. همچنین پارسا کامهخوش، دست جمع شدهای از جنس سرامیک را داخلِ ظرفِ پر از سرکه با عنوان “تُرشی ملّی” ارائه کرده و معنای خاطره و وجوه سهمگین آن را با مفهوم جنبیِ مخلفات فرهنگ غذایی در ایران، که گذر ایام را به ذهن متبادر میکند، پیش کشیده است.
رویکرد اصلی این پروژه، فاصلهی مشخص و قابل تامل با مکانِ برگزاری بینال و فضای فاخر تالار وحدت است
رویکرد اصلی این پروژه، فاصلهی مشخص و قابل تامل با مکانِ برگزاری بینال و فضای فاخر تالار وحدت است که به دلیل پیشینهی ارائه رویدادهای پرهزینه، تمایل حضور را در نزدِ عموم مردم دچار تردید میکند و این اتفاق، ضعفِ اغلب پروژههای پرهزینهای از این دست است؛ و با این که عنوانِ مهمِ “معاصریت هنر” را ذیل اهداف خود تعریف کرده اما نتوانسته است موقعیت گفتوگویی گسترده با مخاطبان اصلی هنر در رویکرد معاصر، یعنی عموم مردم را به دست آورد. با این رهیافت، پروژهی دست فروشی با هوشمندیِ تامل برانگیز، در مرحله نخست تلاش میکند فاصلهی خود را با فضای پرطمطراقِ تالارِ وحدت حفظ کرده و پروژه را وارد عرصهای فعال، یعنی خیابان نماید.
این پروژه با انتخاب خیابان به عنوان میدان ارائه، خود را در موقعیت دست فروشانِ واقعی قرار میدهد
این پروژه با انتخاب خیابان به عنوان میدان ارائه، خود را در موقعیت دست فروشانِ واقعی قرار میدهد؛ همچنین توجه مخاطبان غیر حرفهای هنر را به سمت خود جلب میکند و درجایگاهی متفاوت، امکانِ فاصلهاش با تالارِ محلِ برگزاری پروژه، تبدیل به دستاوردی مهم میشود؛ تا رهیافتهای تازهای در واکنش رهگذران پیادهروها و کنجکاوی مخاطبان را در آنچه عرضه میگردد، بسنجد.
این موقعیت زمانی به اوج خود میرسد که مخاطب، وضعیت معلق و توامانِ هنر و شی دست فروشی را در کنارِ متن پروژه و همچنین گفتوگوی بداههای را که با عرضهکنندگان محصولات به وجود آمده است، در خیابان تجربه میکند. این تعامل، امکانی بینظیر برای هنرمندان پروژه و ثبت آن در مراحل حضور در خیابان است؛ در این موقعیت، فرصت مستندسازی در نحوهی برخورد مخاطبانِ رهگذر به وجود آمده که در روند دست فروشی حضور دارد و البته که این رهیافت میتوانست با رویکردی هوشیارانهتر، اعتباری را که زمانهای توقف مخاطبان در نسبت با پروژه به وجود میآورد، به لحظههایی ناب از گفتوگو و واکنش آنان تبدیل کند.
عموما در برگزاری رویدادهای هنری امکانِ یافتن فضای مناسبِ ارائه، شرایطِ دشواری برای برگزارکنندگان به وجود میآورد
عموما در برگزاری رویدادهای هنری و موقعیتهایی که شرایطی چون گردهمایی سالیانه، همانند بینال دارند، امکانِ یافتن فضای مناسبِ ارائه، همچنین عدم توازن مفهومی و تکراری شدنِ کارها، شرایطِ دشواری برای برگزارکنندگان به وجود میآورد و چنانچه در صددِ پیوستِ عنوان پر دامنهی معاصر به پروژه باشند، با ناسازهای از التقاطِ رویکردهای مدرنیستی و تلاش در جهت الصاق کردن متونی به نام بیانیه (استیتمنت)، ترکیبی ناهمگون، در بخشی از پروژههای بینال میسازد که تعدادی از آثار ارایه شده را بدون در نظر داشتن مکان، در موقعیت مرورگریِ کارهای پیشینِ هنرمندانش قرار میدهد که صرفا حضور و گردهمایی خود را در بینال تکمیل کردهاند و وجوه نامتوازنی از دستاوردِ نهایی بینال را پیش روی مخاطبان قرار میدهند.
دست فروشی تلاش میکند در خیابان و در مسیر رفت و آمد مردم با مخاطبان گفتوگو کند و آنها را وارد تعامل با آنچه که عرضه میشود نماید
پروژهی “دست فروشی” در ابتدا تلاش میکند با بیرون رفتن از محدودهی مشخصِ عرضهی آثار، هویتی فراتر از رویدادِ بینال را برای خود رقم زند و اتفاقا قرار گرفتنش در برنامهی رسمی آن و سپس فاصله گرفتن از آن، ترکیبی توامان از درک درستِ زمان معاصر با رویکردی فروتنانه به پیش میکشد. دست فروشی تلاش میکند در خیابان و در مسیر رفت و آمد مردم با مخاطبان گفتوگو کند و آنها را وارد تعامل با آنچه که عرضه میشود نماید؛
واکنش مخاطبانِ خیابان، عرصهای پایدار و مداوم از حضورِ مردم است که منطقهای استراتژیک از “مکان- ویژگی” پروژه را میگشاید؛ چرا که پیادهروهای خیابان، در کالبدِ شهر همچون رگهای تنیده در بدن هستند که بیشترین پویایی را در نسبتِ باشندگان هر شهر تجربه میکند و برخلافِ فضای موزهای تالار وحدت در شرایط بیماریِ همهگیر و همچنین تصورِ غیرعمومی بودنِ آن مکان که همواره اجرای موسیقی با بهای پرهزینه را در پیشینهی خود داشته توجه عمومی کمی را به خود جلب کرده است.
نقدی جدی بر واسطهگری هنر و گردشِ نامطمئنِ سرمایه، تحت لوای فرهنگ و هنر
در کنارِ وجوه ارزشمندِ مرتبط با مکان، باید این نکته را هم مورد توجه قرار داد که پروژهی دست فروشی با حذفِ مکان و نهاد مرسومِ عرضهی هنر، تلاش کرده است همچون دست فروشانِ خیابان، بیواسطه، مخاطبان خود را جستوجو کند و عرصهی فروش، یعنی خیابان را به عنوانِ محملِ پروژهی خویش قرار دهد و با این رفتار، نقدی جدی بر واسطهگری هنر و گردشِ نامطمئنِ سرمایه، تحت لوای فرهنگ و هنر وارد کند؛ موضوعی مهم که دنیای هنر تلاش میکند همواره نسبت خود با واسطهگری و منطقِ حاکم بر بازارِ هنر را باز تعریف کند
و یا در رویکردی دیگر از چنبرهی آن رها گردد؛ هر چند این گرفتاری بزرگ، همهی ارکانِ هنر را در روندی جهانی و به مدد رسانههای هم دست، دچارِ رخوت نموده و بخش عمدهای از این آثار را به شی مصرفی و تزیینی تقلیل داده است؛ از همین موقعیت، مفهوم اثر هنری جای خود را به پروژههای هنر داده است که حاصل جستوجو و پژوهش و فرآیندِ مرتبط با مباحثِ بینارشتهای میگردد و هنرمندان در ذیلِ “گفتمانِ معاصر” چنانچه نتوانند به این دقایق و ظرایفِ اندیشهورزی و نقد در پروژهی خود وارد شوند دچارِ رخوت و عدمِ گشودگی در نسبتِ با جهان خود خواهند گردید.
این پروژه، با تمامی ارزشها، در درون خود دچارِ عدم انسجام لازم ناشی از ناشناختههای مرتبط با حضور در خیابان و بداهتی است
باید توجه داشت که این پروژه، با تمامی این رهیافتها و ارزشها، در درون خود دچارِ عدم انسجام لازم ناشی از ناشناختههای مرتبط با حضور در خیابان و بداهتی است که در نتیجهی بازخورد مخاطبان شکل گرفته است؛ در مهمترین گام، این پروژه لازم بود با دقت نظر در وجوه سلبی، به رویکردهای خود دربارهی اعتبارِ بین مخاطبانِ عرصه خیابان و پروژه، و همچنین حذف موانع برآمده از درغلطیدن به هر نوعی از فاصله، که جهان هنر میتواند متاثر از جنبههای زیباییشناختی ایجاد کند، بیاندیشد و امکان کنشمندی پروژهی خود را در نسبت با مخاطب بیشتر نماید.
پروژهای که تلاش دارد در عرصهی جدید و قابل بحثی چون خیابان، عرضه گردد، نیازمند هم افقی و تعامل با مخاطبان و رهگذرانِ مرتبط به آن است
از سوی دیگر، پروژهای که تلاش دارد در عرصهی جدید و قابل بحثی چون خیابان، عرضه گردد، نیازمند هم افقی و تعامل با مخاطبان و رهگذرانِ مرتبط به آن است؛ بر این اساس ضمن ارج نهادن به تلاش گروه، باید این نکته را در نظر داشت که پروژهی دست فروشی میتوانست با آگاهی دقیقتری وجوه سلبی مرتبط با خود – در آنچه که نباید انجام می شد – را مورد توجه قرار دهد و جنبههایی از پافشاری بر رویکرد انتقادی رایج را، که تا سطح شعار پیش میرود، کم رنگ و یا حذف کند و به ویژه آنجا که موجب روایتخوانی تکبعدی از پروژه میشود، نیازمند بازخوانی منسجم از روند آن میگردد.
این ضعف را میتوان در برخی از کارهایی دید که ارجاع مستقیم دارد و به جای امکان ایجاد پرسش در لایههای ژرفتر، پرداختن سهل الوصل به پاسخ را هدف خود قرار داده است که بخشی از مواضع مهم پروژه را دچار تزلزل میکند و از طرفی دوباره حاضر شدن پروژه در موقعیت مکانی بینال و تالار وحدت، به نظر نقض غرض اولیه پروژه را بهوجود آورده و امکانِ فاصلهگذاری اولیه و بجا با موقعیت مکانی بینال در محدودهی تالار را از آن ربوده است.
پروژهی دست فروشی بیش از هر نقدی توانسته است رویکردی معاصر در نسبتِ پروژهی هنری و مخاطبانش را بازتعریف کند
از سوی دیگر، مستند کردن فرآیند دست فروشی که مهمترین بخش این پروژه محسوب میشده نیازمند برنامهریزی هوشیارانه و تمرکز بر هم افقی مداوم با مخاطبان عمومی خیابان است تا اعتبارِ فراهنرمندانه آن به دغدغههای مرسومِ روشنفکری فروکاسته نشود، که موجب مسدود شدن مسیر تاویل در نسبت آنان و پروژه گردد. بنابراین اگر پروژه، گشودگی لازم را در افق دید مخاطبان، فارغ از برخی شعارهای پر طرفدارِ امروزی پیش میگرفت و در نسبت با آنان واجدِ هم افقی ملموستری میشد، این موقعیت در جمعآوری مستندات نهایی آن مطلوب و موثرتر میبود.
درنهایت با نگریستن به همهی جوانب، میتوان گفت پروژهی دست فروشی که حاصل یک کار گروهی بود، بیش از هر نقدی توانسته است رویکردی معاصر در نسبتِ پروژهی هنری و مخاطبانش را بازتعریف کند و از همه مهمتر نگرش فروتنانهی این پروژه که بر رهیافتی جدید در نسبتِ هنر و عموم مردم به کار بسته، وجوهی تالیفی به آن بخشیده است.
#بام_گردی
دبیر: محمد شمس
نویسنده: امید قجریان
تصاویر:
برای خرید نسخه کاغذی پشت بام به این لینک مراجعه کنید.
شرکت نگاه روشن پارس حامی پشتبام