شکلگیری مفهوم تفکر دیزاین
ریشههای شکلگیری مفهوم تفکر دیزاین به دهه شصت
قرن بیستم و نهضت متدهای دیزاین بازمیگردد. جایی
که اولین تلاشها برای مرزبندی علم دیزاین انجام گرفت.
در آن زمان دیزاین به عنوان روشی علمی برای ساختن
فرمها و محصولات جدید و به صورت عمومیتر، دانش
جدید، معرفی شد.
براساس این انفکاک و در حالی که علوم طبیعی بر تحلیل
واقعیت موجود تمرکز دارند و به دنبال یافتن پاسخ برای
“چه چیز هست؟” هستند، دیزاین تبدیل وضعیت فعلی
به حالتی بهتر را مورد هدف قرار داده و به دنبال “چه
چیز باید باشد؟” میگردد.
فرایند دیزاین به وجود مکالمه فردی و درونی میان شی
و طراح اشاره دارد که در خلال آن طراح (دیزاینر) به حل
مسائل ساختاری فائق میآید.
از همین منظر ذات فرایند دیزاین انعکاسی (یادگیری از
طریق فعالیت) است که به چارچوببندیهای چندین
باره مسئله یا موقعیت به طرق مختلف (چیدمان مسئله)
میپردازد.
با این نگاه و به مرور دیزاین به عنوان فرایندی برای حل
مسائل بدتعریف یا بدساختار شناخته میشود.
در همین دوران تلاشهای نایجل کراس در بسط مفهوم
راههای طراحانه درک کردن انجام میگیرد که دیدگاههای
همعصران خود را تایید میکند.
میتوان لاوسون، بوکانن و کراس را سردمداران و
پایهگذاران تفکر دیزاین در این دوره خطاب کرد.
در ادامه، شیوه عمل طراحان در حل مسئله مورد توجه
حوزه مدیریت و مسائل آن، قرار گرفت و این دورهای
است که کاربرد تفکر طراحی در حوزههای دیگر به
شکلی جدی اهمیت پیدا کرد.
تیم براون، راجر مارتین و جین لیدکا، چهرههای شناخته
شدهای در بسط این حوزه به حساب میآیند.
در حال حاضر تفکر طراحی در حوزههای متنوع و گوناگونی
همچون آموزش، تجارت، مدیریت و خدمات پزشکی کاربرد
دارد. تفکر طراحی و حوزههای تحت نفوذ آن همچنان در
حال گسترش است.
تصاویر:
تفکر دیزاینر؛ یک ساز و کار
تفکر دیزاین یک پروتکل (ساز و کار) حل مسئله
قابل تکرار و اثبات شده است که افراد در هر
حرفهای میتوانند برای رسیدن به نتایج، آن
را به کار گیرند. اگرچه دیزاین اغلب برای توصیف
یک شی و یا نتیجه نهایی به کار برده میشود،
ولی دیزاین در موثرترین و مفیدترین حالت خود،
یک فرآیند، عمل و فعل است نه فقط یک اسم!
تفکر دیزاین فرآیندی را تعریف میکند که
تکنیکهای خلاقانه و منحصر به فردی را
به کار میگیرد، تا نتایج تضمینکننده به ثمر رساند،
غالبا نتایجی که از انتظارات اولیه فراتر میرود.
نتایج فوقالعادهای که جلوتر از آنچه انتظار میرود،
حرکت میکنند. به همین دلیل چنین روشی اهمیت دارد.
هربرت سایمون (2001_1916) دیزاین را چنین تعریف میکند:
تحولی از شرایط موجود به شرایط ترجیح داده شده.
پس تفکر دیزاین همواره به یک آینده بهبود یافته متصل است.
بر خلاف تفکر انتقادی که یک روند تجزیه و تحلیل است
و با در هم شکستن ایدهها ارتباط دارد، تفکر دیزاین
یک روند خلاقانه است که براساس ساخت ایدهها
پایهگذاری شده است.
هیچ نوع قضاوت و داوری از پیش تعیین شده در تفکر دیزاین
وجود ندارد. این موضوع ترس از شکست را از بین میبرد
و افراد را به مشارکت بیشتر تشویق میکند و در واقع از
ایدههای غیر معمول استقبال میکند. از این رو به خلاقانهترین
راه حلها منجر میشود.
هر شخصی یک طراح است و تفکر دیزاین، راهی است
که متدولوژی طراحی را بر تمام موقعیتهای زندگی
اعمال میکند. سایمون در ادامه به توصیف هفت مرحله
میپردازد: تعریف، تحقیق، ایدهپردازی، اتودهای اولیه،
انتخاب، پیادهسازی، یادگیری.
#بام_گرافیک
دبیر: محمد شمس
تصاویر بیشتر:
ده فرمان تفکر دیزاین
یکی از تاثیرگذارترین دیزاینرهای قرن حاضر که در کشور ما
کمتر شناخته شده، دیتر رامز Dieter Rams است. او در
سال 1932 در ویسبادن آلمان به دنیا آمد. به دلیل تواناییهایش
در سال 1961، به ریاست بخش دیزاین شرکت براون
منصوب شد. از آنجایی که کیفیت دیزاین خوب، نمیتواند
تنها در یک قالب محدود اندازهگیری شود، او تصمیم گرفت
تا ۱۰ اصل مهم، که یک دیزان خوب را میسازند، بیان
نماید. این ۱۰ اصل، گاهی با نام ده فرمان دیزاین نیز
شناخته میشوند.
اصول ده گانه
1_ دیزاین خوب نوآورانه است.
(همیشه فرصتهایی برای نوآوری به هر وسیلهای وجود
دارد. پیشرفت تکنولوژی همیشه فرصتهای جدیدی را
برای یک دیزاین نوآورانه فراهم میکند).
2_ دیزاین خوب محصول را کارآمد میکند.
(محصول باید نیازهای اصلی خریدار را در زمینههای کاربردی،
روانشناختی و زیباییشناختی تامین کند و بر مفید بودن
یک محصول تاکید دارد).
3_ دیزاین خوب زیباست.
(محصولاتی میتوانند زیبا باشند که خوشطرح و ساخت
و با کیفیت هستند).4_ دیزاین خوب محصول را قابل فهم میکند.
(دیزاین باید در راستای معرفی ساختار محصول بر آید.
در بهترین حالت محصول، خودش را شرح دهد).
5_ دیزاین خوب متواضع است.
(دیزاین محصول باید بدون شلوغی و با اثرات کنترل شده
باشد، تا فضا را برای ابراز وجود کاربر باز بگذارد).
6_ دیزاین خوب صادقانه است.
(دیزاین خوب سعی در اغوا کردن مصرفکننده، با وعدههای
توخالی، ندارد).
7_ دیزاین خوب با دوام است.
(دیزاین خوب از مد روز، پرهیز میکند، بنابراین هرگز قدیمی
نمیشود).
8_ دیزاین خوب در تمام جزئیات کامل و منسجم است.
(رعایت دقت و ظرافت در فرآیند دیزاین، نشاندهنده
احترامی است که برای مصرفکننده قائل هستید).
9_ دیزاین خوب دوستدار محیط زیست است.
(دیزاین باعث حفظ منابع میشود و آلودگی فیزیکی و
دیداری را در چرخه عمر محصول کم میکند).
10_ دیزاین خوب، حداقل طراحی ممکن است.
(کمتر، اما بهتر. دیزاین خوب روی موارد ضروری تمرکز
میکند).
تصاویر:
مسئله، راه حل و روشها
یک مدل ساده و ارزشمند از تفکر دیزاین، ارتباط
ناگسستنی حوزه مسئله، راه حل و ارتباط میان
آنها را به خوبی نشان میدهد.
حال ممکن است این سوال مطرح شود که تفکر
دیزاین نسبت به سایر روشهای مرسوم حل مسئله
(الگوریتم) چه مزیتی دارد؟
در پاسخ به چنین سوالی میتوان گفت که تفکر
دیزاین در سازمانها حول محور مشتری/کاربر میچرخد
و سود مالی در درجه بعدی اهمیت قرار دارد.
به عبارت دیگر، نیاز مشتری و تامین آن موضوع اصلی
بررسیها، ایدهها و راهحلها است.
به طوری که در تفکر دیزاین، طی چند مرحله بهترین
ایده برای حل مسئله انتخاب میشود.
تفکر دیزاین با ارائه راهحلها و روشهای متنوع برای
تامین نیازهای واقعی کاربران و مخاطبان، به سازمانها
کمک میکند تا مسئله را از جنبههای مختلف مورد
بررسی قرار دهند.
مدیران کسب و کارهای مختلف در راستای رسیدن به
اقبال عمومی، تمام تمرکز خود را بر کاربر نهایی میگذارند
و سعی میکنند راه حل مسائل پیچیده را ارائه کنند.
استفاده از تفکر دیزاین در یک سازمان یا استارتاپ سبب”
هماهنگی بیشتر با تغییرات تدریجی نیاز روز بازار و افزایش
انعطافپذیری و پاسخگویی آنها در مقابل مشتریان شده
و در نهایت، کسب و کار را به سطح موفقیت بالاتری
میرساند، اما این در حالی است که تمامی این
موفقیتها در گرو رضایتمندی کاربران یا مخاطبان نهایی
است.
تصاویر:
چرایی و نمود جدید مسئله
فهم تفکر دیزاین حتا برای کارشناسان قدری مسئلهساز
است. چرایی روش دیزاین با دیدگاهها و شیوههای
مختلف شرح داده شده و در این میان، بررسی نگاه
طراحان (دیزاینرها) به مسئله، رویکرد قابل توجهی
است.
همانگونه که میدانیم مسائل دیزاین را در دسته
مسائل پیچیده میگنجانند که از ویژگیهای اصلی
این مسائل، شکل نامناسب آنها برای صورتبندی
و حل مسئله است.
به نظر میرسد یکی از دلایل اصلی این پیچیدگی
عدم دانش کافی در رابطه با صورت مسئلههایی
است که هر بار به یک طراح ارجاع داده میشوند.
این ویژگی و نبود اطلاعات اولیه کافی باعث میشود
طراحان به شیوه راه حل محور دست بزنند و با رفت
و آمد چندین باره میان مسئله و راه حل، دانش کافی
را در رابطه با ماهیت مشکل بهدست آورند.
در واقع طراحان آموختهاند چگونه به واسطه تلاش
برای حل مسئله، ایدهپردازی و شکست راه حلهایشان،
اطلاعات کافی در رابطه با چیستی مسائل را بهدست
آورند.
به این ترتیب با هر بار ایدهپردازی برای بخشی از مسئله،
نمودهای جدیدی از آن آشکار میشود و اطلاعات
بهدست آمده برای بازتعریف مسئله به کار گرفته
میشود.
این روند در بسیاری از شرایط تا پایان ادامه مییابد
و طراح همزمان با رسیدن به راه حل، به اطلاعات
جدیدی در رابطه با صورت مسئله دست مییابد.
به گونهای که برخی محققین ادعا میکنند، طراح
همزمان با اتمام پروژه و یافتن راه حل است، که
تعریف کاملی از مسئله پیدا میکند.
تصاویر:
اصلا مسئله را فراموش کنید
“اصلا مسئله را فراموش کنیم.” (نگاه را از صورت مسئله
بچرخانیم). در میانه جلسات پیچیده و زمانی که تقریبا
امیدی به تحقق راه حل نیست، یک حرف تازه میشنویم؛
اصلا بیایید صورت مسئله را فراموش کنیم، بیایید از این
منظر به ماجرا نگاه کنیم که … .
این یک رویکرد ضد مسئله است. رویکردی راه حل محور
که میگوید شاید برای مسئله حاضر راه حلی جز انتخابهای
محدودی که تا به حال دیگران به آن رسیدهاند، وجود داشته
باشد. در موارد بسیاری، نگاه از سمت و سوی مسئله، ما
را تنها با بنبستها و گزینههای محدود موجود، مواجه
خواهد کرد.
اما در نگاه راه حل محور تفکر دیزاین، شما
مسئله را به فراموشی میسپارید و در واقع انتخاب از
میان راه حلهایی را که تاکنون وجود داشتهاند، متوقف
میکنید. در عوض از سمت راه حل به ماجرا مینگرید،
گزینههای احتمالی و جدید را برای پاسخ به مسئله طرح
میکنید که تحلیل منطقی مسئله به آنها ختم نمیشد
و این همان رویکرد واگرا در مواجهه با مسئله است. یعنی
به جای تمرکز بر مسئله، بر دیدگاههای متفاوتی نسبت
به آن متمرکز شویم.
تمرکز بر مسئله معمولا به همگرایی و انتخاب از میان راه
حلهای موجود منجر میشود، در حالیکه برداشتن نگاه
و تمرکز از صورت مسئله امکان طرح چشماندازهای جدید
به نیاز و راه حلهای جدید را ایجاد میکند. به عنوان یک
مدیر، تفکر واگرا میتواند شما را از بسیاری مهلکههای
اینچنینی برهاند.
بنابراین در جلسه بعدی این شما باشید که هنگام رسیدن
به لحظه بحرانی نبود راه حل یا طرح گزینههای تکراری به
عنوان پاسخ، زمزمه کنید: اصلا مسئله را فراموش کنیم،
بیایید اینطور به ماجرا نگاه کنیم که … .
تصاویر:
پنج اصل دیزاین استنفورد
مسیرهای مختلفی برای فرآیند دیزاین در نظر گرفته
شده که اغلب آنها در اصول و قواعد یکسان و مشترک
هستند. همچنین چارچوبهای نظری و عملی آنها
نیز از همین روند مشترک نشات میگیرند.
یکی از فرآیندهای مطرح و مهم دیزاین که بعضا به اشتباه،
تنها مسیر اجرای تفکر دیزاین عنوان میشود، روند مدرسه
عالی کسب و کار استنفورد (stanford d.school
design thinking process) است. اهمیت این روند در
سادگی فهم آن، سهولت اجرا و دخیلسازی دریافت
اطلاعات از کاربر/ مخاطب به عنوان یکی از بخشهای
پروژه است.
فرآیند دیزاین استنفورد پنج اصل مهم دارد:
1_ همدلی؛ رجوع مستقیم به کاربران و تلاش بر درک
آنها.
2_ تعریف مسئله؛ بازبینی سوال اولیه در راستای رسیدن
به الزامات دیزاین.
3_ ایدهپردازی؛ نیروی محرکه خلاقیت، برای ارائه راه
حلهای نوآور در راستای نیازهای طرح.
4_ ساخت پرتوتایپ (نمونههای ساده و اولیه ایده)؛
در راستای دستیابی به یک بازنمایی ابتدایی از راه حل.
5_ ارزیابی مسیر؛ ارائه راه حلها به گروه هدف.
نکته مهم در این فرآیند، لزوم تکرار و اجرای تمامی گامها و یا
برخی از آنها به شکلی چند مرتبه، برای یافتن برترین راه حل
است.
تصاویر:
پنج چرایی برای حلاجی مسئله
پنج چرا (Five Whys) از جمله ابزارهای پیشنهادی
یک شرکت دیزاین بین المللی به نام IDEO است.
این ابزار یک منطق ساده دارد؛ هنگام مواجه با یک مسئله،
پنج بار از چراییها پرسش کنیم.
به این ترتیب به ریشههای بروز مسئله پی برده
و به جای تلاش برای حل ظاهر یک مسئله،
در راستای بهبود از سرمنشا کوشش میکنیم.
مثال:
مسئله: دیوارهای منزل نیاز به رنگ آمیزی دارند.
1_ چرا دیوارهای منزل نیاز به رنگ آمیزی دارند؟ چون کثیف
و چرک مرده شدهاند.
2_ چرا کثیف و چرک مرده شدهاند؟
چون آلودگیهایی که در طول زمان به آن منتقل شده،
قابل پاک شدن نیستند.
3_ چرا قابل پاک شدن نیستند؟
ذرات در داخل شیارهای بسیار ریز رنگ فرو رفتهاند و به دلیل
مقاومت پایین رنگ، امکان استفاده از شویندهها و حلالهای
قوی نیست.
4_ چرا به شوینده و حلال نیاز داریم؟
زیرا میتواند ذرات آلودگی را در خود حل کند و بزداید.
5_ چرا ذرات آلودگی لزوما باید زدوده شوند و نیاز به حل شدن
شیمیایی دارند و نمیتوان آنها را با یک روش فیزیکی، مانند
لایهبرداری از بین برد؟
به نظر میرسد سوال آخری میتواند سرمنشا طراحی یک
راه حل جدید باشد. با این وجود این سلسله را همچنان نیز
میتوان ادامه داد تا به مضامین جدید از ریشههای مسئله
دست پیدا کرد. این روش از آنجا که گاه فلسفه وجودی را
زیر سوال میبرد، تغییر بینشهای عمیقی را برای دستیابی
به نگرشهای خلاق به مسئله، بهوجود میآورد، که کارساز
هستند.
تصاویر:
تفکر موازی در اندیشه طراح
تفکر طراحی یک نظام کل به جز دارد و یا جز به کل؟
شیوه حل مسئله، به صورت عمومی و متناسب با
حوزههای فکری، ساختاری از جز به کل یا کل به جز
دارد و متخصصان هر حوزه، معمولا در یکی از این
روشها تخصص دارند. البته بررسی فرآیند دیزاین و
شیوه عمل طراحان نکته دیگری را نشان میدهد.
طراحان اغلب رویکردی التقاتی را ترجیح میدهند.
شاید قدری عجیب به نظر برسد اما یک طراح ممکن
است در عین حال و در زمانی واحد، یک مسئله را از
هر دوسو تعقیب کند؛ در حالی که به ایدههایی برای
کلیت طرح و استراتژی حل مسئله میاندیشد، راه
حلهایی برای کوچکترین جزئیات دارد و ایدههایی
برای آنها پرورش میدهد.
کل یا جز و ماهیت پروژه
گاهی از کل به جز و گاهی از جز به کل حرکت میکند
و در این مسیر، مدام انشعابهای مختلفی از راه حل را
خلق میکند.
در این رویکرد یک رشد همزمان و موازی در همه جنبههای
راه حل دیده میشود، اما پرداختن به کل یا جز، ساختار
از پیش تعیین شده و مشخصی ندارد و بسته به ماهیت
پروژه و لحظه فعلی برای آن تصمیم گرفته میشود.
نکته منحصر به فرد دیگر در نوع ساختار حل مسئله
طراحان، پیگیری چند بدیل همزمان برای یک مسئله
است.
طراحان ترجیح میدهند تمامی انرژی خود را
بر روی یک راه حل متمرکز نکنند. سادهترین دلیل این
استراتژی امکان شکست یکی از سناریوها در مسیر
حل مسئله است. بدین ترتیب و در حالتی که
سناریوهای موازی وجود داشته باشند، به راحتی
میتوان از یک مسیر حل مسئله به مسیر دیگر تغییر
جهت داد. بسته به تجربه طراح و چیستی مسئله،
سناریوها ممکن است با یکدیگر نوعی رابطه طولی
داشته باشند، بدین ترتیب، هر یک از سناریوهای موازی،
در سطحی متفاوت به صورت مسئله میپردازند.
در حالیکه یک ایده به شکلی عمیق مسئله را از بنیان
هدف میگیرد، راه حلی دیگر به حل اولیه و سطحی
مسئله بسنده میکند.
تصاویر:
واگرایی و همگرایی در ایده
یکی از معروفترین مدلهای فرایند دیزاین روش معروف
دبل دایموند یا پروسه واگرا-همگرا است.
این روند با تاکید بر دو بار واگرایی در روند دیزاین، تلاش
دارد در دو مرحله مهم به تنوع دادهها دست پیدا کند.
مرحله اول فاز مشاهده و گردآوری دادهها است، که به
ایجاد عمق در بینش طراح میانجامد. مرحله دوم که
بسیار مورد تاکید طراحان مختلف قرار گرفته است، لزوم
ارائه ایدههای متنوع و متعدد در فاز ارائه راه حل است.
واگرایی در ایدهها از اصول تفکر دیزاین محسوب میشود
و بار مهمی از خلاقیت راهحلهای طراحانه را بر عهده دارد.
این واگرایی و راهحلهای متنوع سبب انتخاب برترین راهحل
از میان نمونههای موجود میگردد. تفکر دیزاین هم از تفکر
واگرا استفاده میکند و هم از تفکر همگرا تا راه حلهای
ممکن را کشف کند.
تفکر واگرا توانایی ارائه ایدههای متفاوت، یکتا و متنوع در
ارتباط با یک موضوع است، در حالی که تفکر همگرا توانایی
پیدا کردن راه حل درست در مورد یک مسئله مشخص
است. تفکر دیزاین استفاده از تفکر واگرا برای ایجاد
راهحلهای (اجرایی یا غیر اجرایی) گوناگون را تشویق و
ترویج میکند و سپس استفاده از تفکر همگرا برای برگزیدن
و محقق کردن بهترین راه حل را توصیه میکند.
تصاویر:
اخبار هنرهای تجسمی را در پشت بام پیگیری کنید.
برای خرید نسخه کاغذی پشت بام به این لینک مراجعه کنید.