ارتباط بین هنر و بازی
بررسی ارتباط بین هنر و بازی، امری مناقشهبرانگیز
بوده و هست. این که در بسیاری از بازیها، عناصر
متعدد هنری (به مفهوم عام) به کار میروند، مسلم
است و در نتیجه هنر به صورت واضحی در همه بازیها،
کارکرد دارد. عدهای پا را فراتر گذاشته و تمام بازیها
را آثاری هنری در نظر میگیرند و بعضی هدف هنر و
بازی را یکسان دانسته و سرگرمی را غایت این دو
مقوله میدانند.
با توجه به اهمیت فوقالعاده صنعت بازیهای ویدیویی
و ارتباط تنگاتنگ این صنعت با هنرهای دیداری، از دهه
۱۹۷۰ میلادی تا کنون، عمده بررسیهای هنری مرتبط
با بازی، بر روی این بازیها متمرکز شده است. ارتباط
بین این بازیها و هنرهای دیداری، بحثی است که در
دهههای اخیر، به شدت مورد توجه فلسفه هنر قرار
گرفتهاست. از آنجا که بازیهای ویدیویی، “قابلیت انتقال
احساسات و معانی پیچیده و عمیق را دارند”، “میتوانند
کاملا منسجم و پیچیده طراحی شوند” و به همین دلیل
“مهارت بالایی برای تولیدشان لازم است”، “میتوانند
برای مصرف کننده بسیار چالشبرانگیز باشند” و “عموما
حاوی تصویرپردازیهای خلاقانه هستند” پس امکان تبدیل
به آثار هنری را دارند. از طرفی همه این بازیها “بیانگر
دیدگاههای فردی هستند” و در بعضی موارد “به قصد ایجاد
یک اثر هنری ساخته میشوند”. در نتیجه بسیاری از
بازیهای ویدئویی (نه همه) را میتوان آثار هنری
قلمداد کرد.
آنچه در این “بام” مورد بررسی قرار خواهد گرفت، بازیهای
ویدیویی است که با توجه به جمیع مطالب بالا، قابلیت در
نظر گرفته شدن به عنوان یک اثر هنری را دارند.