فرود آمد تبر از بغض درخت تا جنازه تخت راهی نیست ابزار غریزه در دست فکر میکند به موشهای فاضلاب رها از دز آزمایشگاه ثبت سطل زباله از دستمالها برای ارضای تنهایی آماده شدن برای شستن عرقی سرد زیر دوشهای پنج ستاره مطمئن به زندگی مثل کند بودن بسته تیغ نو مشتهای پیدرپی بر بیحاصلی دیوار و سرکوب حس انتقال ناگهان اینجایم زیر سقف زندگی دل قرص به تکههای نان که هروقت کامل شود از خجالت ماه در بیاید اینجایم هنوز سرسفره دریا با ماهیهای یخزده از یخچالی که طی کرده سنگینی کوه را کج کرد چموشی ماهی راهش را در گلو که هرچه کلمه از دهانم بیرون میآید زخمیست.
به پیشنهاد فرزین پارسیکیا
سیّد، مرا بُکُش! پایین هواست که پایین نمیرود برادرِ این ابر خواهرِ من بود! مرا بُکُش، سیّد! پایین گلوست که پایین نمیرود میانِ من و خواهرم چقدر خاک لای گلو وُ النگویم بیا… پایین صداست که پایین نمیرود… خواهر! حوّاری! صدا! جز گور دخترت در شمع وُ پنجشنبه کسی را نداشتیم ما آمدیم برای عقد وُ النگو برای نخل، لای خونِ عروسی آمدیم و تکههای عروسک حتماً تو را دوباره به دنیا میآوَرَد بخواب! سیّد، مرا بُکُش! این خون یک شب از قطارِ هویزه رد شد وُ یک صبح از ارگِ بَم روزی دعای مادرم بود وُ شبی خمپاره لای نمازِ برادرم تمام خاک وُ هوایم لای این عروسک مُرد ما آمدیم.
سیّد، مرا بُکُش! قبرم از گوشههای دلم پُر میشود مرا بُکش سیّد! در خاکی که هرچه پارو میزنی بیشتر حقیقت داشت
چرا به خودکشیام آمدی وقتی که تا گلو توی خاکِ پنجره گشتیم جز بشقابی پرت وُ پلا کسی نمانده بود برای خوردنِ این زندگی جُز گازی که روی خودش باز میشود یک شب در خواب وُ خفه تمامِ پنجرهها بسته بود…
ما بهتریم یا… «یا» بهتر است یا… اینها که رفتهاند لای تکههای النگو؟
ما آمدیم تو با شنای من برگرد جز آبی که لای آجر ریخت کسی متولد نمیشود لای هوا همین اتاقِ برشتهست که نان وُ استخوانش را با هم بیرون میکشند
مرا بُکُش، سیّد! یا از خاکِ پنجرههایم بلند کن نخلی را که شوهر شب بود
سیّد، مرا بُکُش! لای کلوخهاست یک ران، دو ران… و این که کشف میشود لابد پیراهنِ من است که میخواست در ماهیچههای همین شهر خودکشی بکند پارو بزن! ببین، چطور بیرون افتادهایم ذره ذره از هِلالِ النگوی دخترم!
پارو بزن! هنوز یک لایه از هوا اینجاست یک لایه خاک یک لایه گلو یک لایه از من وُ طاهاست در اسفلِ زمین.
به پیشنهاد آناهیتا رضایی
پیشنهاد کتاب
کافه اروپا نویسنده: اسلاونکا دراکولیچ ترجمه: نازنین دیهیمی نشر گمان
درباره کتاب: این کتاب شامل مجموعه مقالات نویسنده بین سالهای 1990 تا 1996، با موضوع تجربه زندگی در کشورهای اروپای شرقی پس از فروپاشی شوروی است.
از متن کتاب: ما و رفیقها، همان کارهایی را میکردیم که به ما میگفتند، ذچون در هیچ قالب دستور زبانی دیگری موجودیت نداشتیم.
فیلم ” آفتاب پنهان ” ساخته ” لی چانگ دونگ ” کارگردان مطرح موج نوی سینمای کره در سال 2007 تحسین منتقدان جهانی را برانگیخت وهمان سال نامزد دریافت نخل طلای کن شد که رقابت را به فیلم” چهار ماه و سه هفته و دو روز ” اثر ” کریستین مونجیو ” کارگردان رومانیایی واگذار کرد .
داستان فیلم درباره بیوه جوانی است که پس از مرگ شوهرش در یک تصادف رانندگی به همراه پسر خردسال خود به زادگاه شوهرش میرود تا زندگی تازه ای را در آنجا آغاز کند. روال زندگی زن، کم وبیش در این محیط جدید بدون دردسر پیش می رود تا واقعه ای مهیب زندگی زن را دستخوش دگرگونی عظیمی قرار می دهد …
” جون دو ییون ” هنرپیشه نقش اول زن، بازی خیره کننده ای از خود بروز می دهد که شیفتگی منتقدان جهانی را به همراه داشت. در کنار او ” کانگ هو سانگ ” هنرپیشه نام آشنای کره ای بازی تحسین شده ای را به نمایش میگذارد. فیلم حکایت امید و ناامیدی، ایمان و بی ایمانی است
به پیشنهاد ارغوان نامدار و شهاب عبدالله پور
پیشنهاد فیلم خرپشته
فیلم ” آفتاب پنهان ” ساخته ” لی چانگ دونگ “
پیشینهی نگاه زیباییشناسانه به ویرانهها به حدود قرن ۱۸ میلادی و آثار سبک رمانتیسم برمیگردد. مناظر پیکچرسک قرن هجدهم، بازنمایی شکوه و والایی طبیعت و امر نوستالژیک بود؛ زیبایی خشن ویرانههایی که در طبیعت رها شدهاند و تجسمی از زوال و مرگ را به پیش چشم میکشند. مجموعهی آثار مریم طباطبایی با عنوان «از صدای شکستن» نیز در ادامهی همین روند زیباییشناسانه حرکت میکند. ویرانهها، پیکرههای خمیده، درهم شکسته و در حال احتضار، یا افرادی که به نقطهای نامعلوم خیره شدهاند، همه و همه تصویری از مرگ را به نمایش میگذارند. هراس مرگی که در پیش روی انسان قرار دارد و آرامآرام بر همهی جلوههای زندگی او سیطره مییابد. «از صدای شکستن»، سکوت هراسناکی است که احاطهمان کرده و در پس آن، صدای تَرَکهای زوال و فرو ریختن، به گوش میرسد.