پیشنهاد خرید اثر هنری
گالری گردی در این هفته
گالری گردی در تهران
گالری گردی در اصفهان
گالری گردی آنلاین
نوشت آرت
عنوان: خطوط را دنبال کن
هنرمند: بردیا مرادی
زمان: ۱۸ خرداد تا ۱ تیر
محل نمایش: گالری یافته
در تازه ترین نمایش از گالری یافته، بردیا مرادی، تجربهای عمیق و فلسفی از زندگی و هنر خود را به نمایش میگذارد. این نمایشگاه که مجموعهای از نقاشیهای اوست، با استفاده از تکنیکی که همواره وجود داشته اما او به شیوه خود به آن پرداختهاست، تا به دنیایی از خطوط و شکلها بپردازد. در این تکنیک، هنرمند ابتدا خطوطی را با چشمان بسته بر روی بوم میگذارد و سپس با باز کردن چشمانش، تصاویری را در دل این خطوط کشف میکند و میبیند و به آنها جان میبخشد. همچنین از نظر هنرمند این خطوط نمایانگر مسیری است که در زندگی طی میکنیم.
مجموعهی دیگری که در این نمایشگاه به نمایش درآمده، “سایه و روشن” نام دارد که از همان ایده و تجربیات زندگی هنرمند نشأت گرفته است. بردیا مرادی با استفاده از رنگهای اکریلیک، رنگ روغن، پاستل و اسپری، تصاویری را خلق کرده که از ترکیب خطوط و لکههای گاه بیمعنی و در هم آمیختگی رنگها، بهره میبرد. این آثار نتیجه بازی و کنجکاوی با ابزارهای مختلف و تجربیات شخصی هنرمند در زندگی و هنر او هستند.
بردیا مرادی با تکیه بر ناخودآگاه خود، لحظات جاودانهای را در نقاشیهایش به تصویر کشیده است. هرچه این تجربهها اصیلتر باشند، احساسات عمیقتری در مخاطب برمیانگیزند و فصلی مشترک از عواطف و احساسات انسانی را به نمایش میگذارند.
نمایشگاه “خطوط را دنبال کن” دعوتی است به تماشای تجربهای عمیق و فلسفی از زندگی، که از طریق آثار بردیا مرادی در گالری یافته به ارمغان آمده است.
هنرمند: @barddddddddd
گالری: @yaftehgallery
نویسنده: @golazinfiroozi
ویدئو: @ftmpic
شعر هفته
شعر
شهری شدهی زندگی است
تا افسون زمان و
ترس مرگ
مرا در مزارع پرعلف پنهان کرد
چشم میبندم
اوهام این سرزمینی
به کلمات مصیبت میرساند
چشم میگشایم
تمام مردم
به زبان آواتارهای بی سرزمین سخن میگویند.
قلبم از میان گیاهان
پر میگیرد به مهتاب
پر میگیرد از خوابهای روتین
به سر حد کلمات و
هر خانه از هر خیابانی را
بوسهای طلب میکنم.
تنم رو به کوچههای کودکی
پارازیتها را الک
و در نقش فهلهها
روی میدان ها
به بازی گرفته میشوم.
اسماعیل منصوریان
به پیشنهاد فرزین پارسیکیا
اﺗﻮﻣﺒﻴﻞهاي دوﻟﺘﯽ ﺷﻴﺸﻪﯼ ﺑﺎﻧﮏها
ﭘﻴﺸﺎنی ﭘﺎﺳﺒﺎنها ﻗﻨﺪاق ﺗﻔﻨﮓها
ﭘﻞهاﯼ ﭘﺸﺖ ﺳﺮ
و
دلهاﯼ ﻋﺰﻳﺰانﻣﺎن را ﺷﮑﺴﺘﻪاﻳﻢ
ﺗﺎ
ﺑﻪ اﻳﻦﺟﺎ رﺳﻴﺪﻩاﻳﻢ
از ﻣﺴﻴﺮ ﺁزادﯼ ﻣﻴﺪان ﻋﺪاﻟﺖﺑﻮد ﻗﺮار ﻣﺎ
در اﻳﺴﺘﮕﺎﻩ ﻏﻨﺎﻳﻢ ﭘﻴﺎدﻩ ﺷﺪﻳﺪ ﺷﻤﺎ
ﻣﻦ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻋﺸﻖ ﻋﻤﻮﻣﯽﻣﺸﮑﻮﮐﻢ
ﻟﻄﻔﺎ
ﭘﺮﭼﻤﯽ را ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﻤﺎ دادم ﺑﻪ ﻣﻦ ﺑﺮﮔﺮداﻧﻴﺪ
___________________
اندوهت اگر آبستن اندیشه نباشد سترونی
نترس
بگو
: ماه مکعب
: آفتاب مستطیل
: درخت معلق
این شورش اصلن بی دلیل نیست
ولی این توصیه طعم تحکم دارد
چه کنم؟
من هم مردی از این قبیله ام.
علیشاه مولوی
به پیشنهاد آناهیتا رضایی
کتاب هفته
کتاب خانم دالاوی
نوشته ویرجینیا وولف
ترجمهی خجسته کیهان
انتشارات کتاب
نسخهی صوتی از آوانامه
دربارهی کتاب:
این رمان روایتی از یک روز یک زن بعد از جنگ جهانی اول است. شیوهی سیالذهنی در روایت دارد، و در سال ۲۰۰۵ در لیست ۱۰۰ کتاب برتر از سال ۱۹۲۳ توسط مجلهی تایمز قرار گرفت.
دربارهی ویرجینیا وولف :
آدلاین ویرجینیاوولف (به انگلیسی : Adeline Virginia Woolf) (۲۵ ژانویه ۱۸۸۲ – ۲۸ مارس۱۹۴۱) رماننویس ، مقالهنویس ، ناشر ، منتقد و فمینیست انگلیسی بود. او یکی از مهمترین نویسندگان ادبیات نوگرا در قرن بیستم به شمار میآید.
جملات آغازین کتاب:
خانم دلوی گفت که گل را خودش می خرد. آخر لوسی خیلی گرفتار بود. قرار بود درها را از پاشنه درآورند، قرار بود کارگران رامپلمیر بیایند. خانم دلوی در دل گفت، عجب صبحی، دل انگیز از آن صبح هایی که در ساحل نصیب کودکان می شود. چه چکاوکی! چه شیرجه ای! آخر همیشه وقتی، همراه با جیر جیر ضعیف لولاها، که حال می شنید، پنجره های قدی را باز می کرد و در بورتن به درون هوای آزاد شیرجه می زد، همین احساس به او دست می داد.
به پیشنهاد ارنواز صفری
داستان هفته
مارکو دنوی در سال 1922 در بوئنس آیرس دیده به جهان گشود. او به خاطر داستانهای کوتاهش شهرت جهانی دارد. این نویسنده با ارائه دیدگاهها و تفاسیر تازه و عجیب به بازنگری کلیشههای معمول در بسیاری از روایتهای ادبی میپردازد. دنوی نگرانیها و دغدغههایش را به طور مستقیم با مخاطب داستانهایش در میان میگذارد. اقتباسی از کتاب“ آیین سری“ وی با موفقیت زیادی بر روی پرده سینما به نمایش درآمد.
سرآغاز
آخرین جنگ اتمی، بشریت و تمدن را از صحنه زمین محو کرد و زمین مانند یک کویر سوخته شده بود. پسر یک خلبان سفینه فضایی در منطقهای شرقی زنده ماند. پسرک از گیاهان تغذیه میکرد و در یک غار میخوابید. مدتها از وحشت فاجعهای که برایش رخ داده بود گیج و مبهوت بود، تنها میتوانست برای پدرش اشک بریزد و زاری کند.
رفته رفته خاطراتش کمرنگ شده، از هم پاشیدند و به یک رؤیا بدل شدند، وحشتش جای خود را به ترسی مبهم داد. گهگاهی صورت پدرش را به یاد میآورد که به او لبخند میزد، او را توبیخ و سرزنش میکرد، یا هنگامیکه از سفینه مملو در آتش و هیاهویش بالا میرفت و در میان ابرها گم میشد. سپس دیوانه وار از تنهایی، زانو میزد به او التماس میکرد که باز گردد. همان روزها بود که زمین دوباره سرسبز شد، گلها روییدند و درختان پر از میوه شدند.
پسرک که حالا مرد جوانی شده بود شروع به کشف سرزمینش کرد، یک روز پرنده ای را دید، روز دیگر گرگی، روزی دیگر به ناگهان خود را در برابر دختر جوانی همسن خود یافت که مانند او از ویرانیهای جنگ اتمی به جا مانده بود.
پسرک پرسید: نامت چیست؟
دخترک پاسخ داد: حوا، و تو؟
پسرک: آدم.
مترجم: الهام عسکری راد
فیلم هفته
باراندازهای نیویورک The Docks of New York (1928)
کارگردان: جوزف فون اشترنبرگ
بازیگران: جرج بنکرافت، بتی کامپسن، اولگا باکلانووا، کلاید کوک
در سال 1928، فیلمهای صامت باشکوه و مجللی بر کرانه های سینمای ناطق لنگر گرفتند. خداحافظی با سینمای صامت و آغاز دوران ناطق. فیلمهای درخشان و بی تکرار صامت این سال همچون مصائب ژاندارکِ تئودور درایر، بادِ ویکتور شوستروم، اکتبرِ سرگئی آیزنشتاین، آرسنالِ الکساندر داوژنکو، کشتی بخار بیل جونیورِ باستر کیتون، پولِ مارسل لربیه، سیرکِ چارلی چاپلین، ملکه کلی و مارش عروسیِ اریک فون اشتروهایم و باراندازهای نیویورکِ جوزف فون اشترنبرگ، جملگی بارها و بارها در فیلمهایی که تا به امروز در رفت و آمد پرده های سینما هستند مورد تقلید و منبع الهام قرار گرفته اند. کرجی ها، زورق ها، قایق های تفریحی، قایق های لوکس و انواع کشتی های اقیانوس پیمایی که از کنار این آثار فاخر سینما لنگرهای خود را بیرون کشیده راه خود را پیموده اند. ژاندارکها، باراندازها، تایتانیک ها، بندرهای مه آلود، سیرک بازها، روسپی خانه ها، زرادخانه ها و باندهای قاچاق. در مورد اخیر، صورت زخمی به عنوان یکی از نمونه ها.
کارگردانان اتریشی همچون اشترنبرگ، ناهنجاری ها و اعوجاج های زندگی در شهرها، کافه های زیرزمینی و باندهای تبهکار را در میزانسن و دکوپاژی تعریف کردند که مرزهای خلاقه آنها هنوز برای فیلمسازان امروز جسارت می طلبد.
در ابتدای قرن بیستم، در بندر نیویورک و در هیاهوی رفت و آمد کشتی ها، تونتاب های یک کشتی بزرگ، به فرمان کارفرما، از هرم و تف آتش کوره ها معاف می شوند تا دمی بیاسایند و شب را در میخانه ها و روسپی خانه ها سحر کنند. کارفرما برای کارگران خط و نشان می کشد که مستی صبح مجازات دارد و کارگران در استهزای کارفرمایان، بر نقش قبیحه روسپی که بر دیوار موتورخانه کشیده شده قهقهه زنان راهی راههای تاریک شهر می شوند. بیل رابرتز با بازی جرج بنکرافت، در پرسه شبانه، شاهد غرق شدن مِی، روسپی جوانی است که خود را در بارانداز به آب می اندازد. بیل بی اعتنا به هشدار همپالکی اش، به آب میزند و دختر را نجات می دهد. دختر را به رقاصخانه ای که محل اقامت اوست باز می گرداند. در همین شب، شوهر سابقش او را بازیافته است. شوهری که سه سال پیش او را ترک گفته و امشب برای ترکردن گلو و یافتن مصاحبی در میخانه، نوشیدنی اش را با همسر بی تفاوت و سردش تقسیم کرده است. هنگامی که مِی، فرشته سقوط کرده، هوش خود را باز می یابد، بیل برای زدودن غم و اندوه او، لباس قشنگی را که از مغازه گرویی بغل دزدیده برایش می برد و تلاش می کند گره غصه فرو خوردۀ مِی را بگشاید. بیل و می با هم عازم گشت شبانه می شوند و در گفتگوی خلوت خود، بیل با غرور و افتخار مردانه و مِی با سرشکستگی زنانه از زندگی گذشته خود راز می گشایند. بیل درجا از مِی خواستگاری می کند و همان شب، در یکی از زیباترین غرایب سینما، خطبه عقد آنان در هیاهو و جارو جنجال میخانه به دست کشیشی محلی جاری میشود. اما شهر در شب وصال این دو دلداده، خواب دیگری در سر دارد…
به پیشنهاد ارغوان نامور و شهاب عبدالهپور
گالری گردی از هفته گذشته
گالری گردی در تهران
گالری گردی آنلاین
گالری گردی در شیراز
گالری گردی در کرج
گالری گردی در کاشان
برای درج آگهی در گالریگردی هفته با خرپشته به شماره 09124110368 پیام دهید
اطلاعات به روز نمایشگاههای خود را به آدرس [email protected] بفرستید.