پیشنهاد خرید اثر هنری
گالری گردی در این هفته
گالری گردی در تهران
نمایشگاهی از آثار اسکچبوک کارگاه دسگرمی، به گردانندگی سبحان شفیعی، 25 تا 30 خرداد 1403
گالری گردی آنلاین
گالری گردی در شیراز
گالری گردی در مشهد
گالری گردی در کرمانشاه
گالری گردی در اهواز
گالری گردی در کرج
گالری گردی در اصفهان
نوشت آرت
عنوان: سونات بیستون
هنرمند: مریم عابدی
زمان: ۱۱ تا ۲۹ خرداد ۱۴۰۳
محل نمایش: گالری اعتماد
مریم عابدی، در تازهترین نمایشگاه خود با عنوان «سونات بیستون» در گالری اعتماد، ما را به تماشای روایتی از فرم در فضایی سربسته فرا میخواند که هفت سال در پرداخت آن کوشیده است.
این آثار در دو طبقه قرار داده شدهاند و هم در قالب بوم و هم در قالب حجم به نمایش درآمدهاند. ویژگی برجستهی این آثار نگاه متفاوت به کاربریهای بوم و ابزارهای نقاشی در شکلهای متعارف آن است.
مریم عابدی که ابتدا کار خود را با نقاشی فیگوراتیو آغاز کرد، دربارهی تغییر سبک هنری خود میگوید: «فیگوراتیو کار کردن امکانات وسیعی را به من میداد که در عین حال میتوانست سدی برای اولویتهای جدیدم شود. یکی شدن با کار یا همان بخشی از فرایند اثر شدن، همراه با متریال شدن، تجربه و زندگی کردن از خلال اثر هنری کمکم برایم بیش از بازنمایی فیگوراتیو اهمیت پیدا کرد»
آنچه «سونات بیستون» به آن میپردازد، دغدغهی اصلی یک هنرمند است که همانا کوشش برای به چالش کشیدن فرمهای متعارف و بازیگوشی در استفاده از بافتهای متنوع است. گویی که روایت فرمها، بیگانه با تاریخ ما انسانها نیست و چنانچه در بیانیهی اثر میخوانیم «همیشه امید به پشتیبانی انسان همچون روزنهی نوری کتیبههای تاریخ را در مینوردد و وارد صحنه میشود. امیدی که ناظر بر سدهای زنگار گرفته و بیثباتی به رنگ خون گرفتهی سرگذشت انسان است».
شعر هفته
به آخرین تکانِ خداحافظی
به دستی که همه چیز را
مثل خاکستر
فوت می کند در آسمان
فکر می کنم
به آن درخت نا رسیده توت !
بهار را از تنه اش بیرون بکشم
وقتی اشک !
گلوی زمین را سیراب کرده است
گاهی حتی خودم را
در این هوای جنوب
پشت و رو می کنم
دو کفتر سوخته در پیراهن ام
هوایی بخورند
دنیا
چه چیزی را از دست بدهد
خاک تا عمق نیستی
عرق می کند؟
دخترم می گوید
خدا حتما وجود دارد
دستی را به دست دیگر می رساند
و من بالای تلی از خاکستر
دیواری آماده ی تخریبم
بیا تکه هایم را بغل کن
و چهره ام که دیگر
چیزی شادش نمی کند را
از پوستم ورق بزن
مثل وقتی که پرده را کنار می زدی
و می گفتی
ببین
چه برفی می بارد.
(۲)
خودم را بردارم
بگذارم جلوی در
تا پشت از دست رفتنم
آب بریزد
برای فرسودگی
که صدایش را شنیده ام
آنچنان که کلیدی گیر کند
در قفل
چقدر باید آدم ها را
دور بزنم
و در مطب های زنگ زده فرار
به دنبال راهی تا
درد را قورت دهم؟!
ای برگ های برنده ی من
رو کنید خودتان را
که صدای خنج من دیگر
به آسمان هفتم رسیده است
و آخرین ملاقاتم را
به یاد نمی آورد
تو بگو چند وقت می گذرد؟
آخرین بارکه در آینه رفتم
تا چراغ را از اتاق های تاریک
و باران را
از ناودان های خشک
پس بگیرم؟!
تو بگو
تویی که هربار قسمتی از مرا
میان تصاویر براق زنی
در خیابان
کافه
و خانه ای خلوت
سر بریدی.
نادیا قاسمی
به پیشنهاد فرزین پارسیکیا
شعری برای آن گل نیلوفر که پر پر شد …
راهی از ماه میگذرد
راه آن دو چشم سیاه
و آوازی که من از صورتش میخوانم
عاشقانهای شده است
بدون درد
بدون خونریزی
بدون حتی فریادی در سیاهی گلو
تک و تنها از رویا بالا میرود
تک و تنها به ماه میرسد اما
تک و تنهایمان گذاشته است عشق
تک و تنهایمان گذاشته است.
سپیده جدیری
زندگی
بریدهام این روزها ولی نه از چاقو
انگشتهایم را تمام کردهام
برای کندن خاری که دل میبندد به چشم
برای خستگی از پایی که حرف میزند از پلهها یکریز
به آرزوی بافتن آسمان نمیرسم به ریسمان
بریده میشوم از رازی که ساختهام
و چه دستهایی که کارشان ساخته میشود از کاری که ساختهاند
میگویند برای زندگی طور دیگری باید مرد
وقتی که بستگی درها قطع کند روشنی این چشم را
انگار که پرندهای کوچ کرده باشد از دهان
یا جنگی که بلند شده باشد از چنگ کشیدن به بلندترین ریسمان
و مقرر شود که هر روز
تکهای از دستهای کسی بشود غنیمت این همه مرگ
دستهایی که تمام میکند
دستهایی که تمام میشود
بهزاد میگوید که بنای کاخ خورنق تمام شد
و سنمار معمار از بالای کاخی که افتاد
که افتاده شد
به تنی که دیگر نداشت
برای کلمهای که ساخت کارش را
از همان چیزی که ساخت کارش را،
و این جملهی ناتمام
و این مرگ ناهنگام چه تماشایی است برای ریسمان
و مردمی که بافتهاند
که میسازند کار هم را از هم
که ساختهاند به هم
بلند میشوم از فریادی که نام دوم چاقوست
بریده میشوم از رگها و ریشههایی که دم زدهام
که دم کردهام برای چای عصرانه دوایی که هم زهر است و هم درمان
به رسم رازی که کشتهام ولی نه از چاقو
خونی که انگشتم را تمام میکند و مادرم میگوید
خون که بکاری، خون درو میکنی لیلا
راز مرده است
راز همیشه میمیرد
لیلا صادقی
به پیشنهاد آناهیتا رضایی
داستان هفته
داستان کوتاه
«گابریل خانر مانیلا» نویسنده متولد مایرکاست. وی رمانها و داستانهای متعددی برای کودکان و نوجوانان در قالب روایت و نمایش دارد. او در سالهای 1998 و 1994 موفق به دریافت جایزه ملی ادبیات گردید، همچنین بسیاری از آثارش به زبانهای مختلف ترجمه شده است. او استاد دانشگاه Las Islas Baleares است. داستانی که در زیر میخوانید از کتاب «داستانها برای کسانی که با چشم باز میخوابند» است.(1990)
مترجم: الهام عسگری راد
شمع
شعبده بازی بود…
با کارتهایی که در دست داشت وارد صحنه میشد، به ناگهان کارتها با قدرت جادوی او به دستمالی گلدار تبدیل میشدند، دستمالی که از آن یک دسته گل بیرون می آمد، از گلها یک کلاه و از آن کلاه یک پرنسس شرقی…، جادوی او تا جایی ادامه داشت که پرنسس در میان آتش و دود ناپدید میشد.
شعبده باز همیشه کتی پولکی، شلواری مشکی، پیراهن سفید و پاپیونی رنگی میپوشید.
از حاضران یک داوطلب را بر روی صحنه میخواند، او را با طناب و زنجیر میبست و زیر پارچه ای پنهان میکرد، سپس کتش را از تنش درمی آورد.
شعبده باز گاهی کلیدها را خم می کرد، کیف پولها و ساعتها را میقاپید.
او میتوانست جادوی خیال را در قلب مردم، درمیخانهها، در سالنهای تئاتر و در تفرجگاههای محلی روشن کند. شعبده باز فکر می کرد “مردم باید دردها و رنجهایشان را فراموش کنند و شادیای را که در درونشان میجوشد را حس کنند و تا حد امکان آن را ایجاد کنند…”.
با این وجود گاهی متوجه می شد، مردم بسیار غمگین هستند. آنها توان شگفت زده شدن را از دست داده اند و بی تفاوت شدهاند، وحتی هیچکس توان روشن کردن جرقه ای امید بخش از شادی را ندارد.
شعبده باز پیوسته از تماشاچیان میپرسید: چه چیزی از شعبده چند لحظه پیش در دستان من باقی مانده است؟ و پیوسته تاکید میکرد: آنچه مشاهده کردید نتیجه صرف تاثیر جادوست و میپرسید: در پس این جادو چه چیزی نهفته است؟
پاسخ آن روشن بود.
- همه آن چه که دیدید جز وهم نبود.
بیشتر اوقات حضار، هنگامی که دستمالی را به دسته گلی کوچک تبدیل میکرد، رنگ بادبزنها را تغییر می داد و یا خرگوشی را از داخل کلاهی در میآورد، او را تشویق میکردند…
اما شعبدهای که بیش از همه علاقمند به اجرای آن بود، شعبده شمع بود. شمعی روشن میکرد. چراغها خاموش میشدند و نور کم سوی شمع قلب صحنه را روشن میکرد، چهره شعبده باز در زیر نور رقصان شمع، میلرزید. دستهایش را بالا میبرد، انگشتانش را میکشید، به ناگهان، شمع به کبوتری سفید بدل میشد.
کبوتری که در سایه روشن پرواز میکرد، کبوتری سفید بال با چشمان قرمز آتشین، بلورین، کبوتری شفاف.
پیشنهاد گروه نویسندگان پشتبام
کتاب هفته
داستان روایت عشق شورمند و تا حدی شرارتآفرین میان کاترین و هیتکلیف است. هیتکلیف فرزند یتیمی است که از کودکی توسط پدر کاترین به سرپرستی گرفته میشود. کاترین و هیتکلیف همزمان که با یکدیگر رشد میکنند و بیخبر از حال یکدیگر، دلداده هم میشوند. هیتکلیف که به دلیل موقعیت خود تمسخر میشد گمان میکند که احساسش به کاترین یکسویه و بیاساس است و از اینرو بلندیهای بادگیر را ترک میکند تا زندگی جدیدی برای خود از نو بسازد…
پیشنهاد از ارنواز صفری نویسنده و مترجم
پادکست هفته
فیلم هفته
شیر در زمستان – (1968)
کارگردان: آنتونی هاروی
بازیگران: پیتر اوتول، کاترین هپبورن، جان کستل، آنتونی هاپکینز در نقش ریچارد شیر دل، جین مرو و تیموتی دالتون و نایجل تری
“بعدها زندگی من از آنچه هست بهتر خوانده خواهد شد. هانری، نخستین پلانتاژنت، در بیست و یک سالگی به تخت نشست و شایسته ترین سرباز عصر خود بود. مردم را خوب رهبری کرد، عادل بود و سی سال بر قلمرویی به وسعت کشوری به نام شارلمانی فرمان راند. از روی عشق با زنی افسانه ای ازدواج کرد. نه در اسکندریه، نه رم و نه کاملوت چنین بانویی نبود. برایش فرزندان بسیار آورد ولی پسر نداشت. شاه هنری پسری نداشت. سه موجود ریش دار داشت که فرزندی آنان را نفی کرد. ( هنری با خشم پسرانش را مورد عتاب قرار می دهد): شما از من نیستید. با هم پیوندی نداریم. شما را انکار می کنم. هیچ یک وارث من نیستید. از سلطنتم بی بهره اید. طاعون بر شما! امیدوارم فرزندانتان تا پا گرفتند بمیرند!”
تک گویی هانری دوم در این قسمت فیلم، واگویه تاریخی یکی از گره گاههای تاریخی انگلستان در قرون وسطی است که بعدها در تاریخ با به عرصه رسیدن سلسله ای که او سلسله جنبانش گردید تا جنگ معروف گل های سرخ (The War of the Roses) ادامه دارد. معضل هانری دوم در تعیین جانشین، درام تاریخی «شیر در زمستان» را به یکی از معروفترین فیلمهای تاریخی هالیوود از تبار فیلمهای تاریخی کلاسیک تبدیل می کند. شاه اراده می کند ، با جمع کردن خانواده اش در ایام کریسمس سال 1183 میلادی، در میانسالی تا هنوز خونش می جنبد و مردانگی اش قوت دارد جانشینی برای خود انتخاب کند. از میان پسرانش که برخی چهره نام آشناتری از خود او در ورق تاریخ می شود، یکی ریچارد است که بعدها به لقب ریچارد شیردل متصف می گردد. هانری، همسر خود، النور آکیتنی، همان که ذکرش در بالا رفت را فرا می خواند. ماده شیری که به دستور شاه در دژ وینزور زندانی شده و پس از رهایی مستعجلش در ایام کریسمس، در جدال عشق و نفرت با شاه قصد به تخت رساندن پسرش ریچارد را دارد. شاه هانری از فیلیپ دوم، وارث تخت لوئی هفتم پادشاه فرانسه و شوهر سابق النور، نیز دعوت کرده است تا قرارداد تجاری مهمی را بین آن دو سامان، منعقد کنند. لوئی بر طبق پیمانی با هنری، قول ازدواج وارث او را با دخترش آلیاس، خواهر ناتنی فیلیپ گرفته است، دختری که در دژ هانری، قلب او را فتح کرده و معشوقه هانری و رقیب عشقی النور زخم عشق خورده است. فیلیپ از هانری می خواهد یا به ازدواج آلیاس با وارثش تن دهد یا کابین او را که منطقه ای استراتژیک در وکسین در نزدیکی پاریس است را عودت دهد. شاه با النور طرح معامله ای می افکند تا در قبال آزادی النور از زندان و سپردن دوک نشین آکویتن به هانری، او به طور صوری از جانشینی ریچارد و ازدواجش با آلیاس حمایت کند اما در نهایت پادشاهی جان، پسر ضعیف النفس و بی مایه شاه را بپذیرد. نیرنگ نقش بر آب می شود و پرده ها فرو می افتند تا خاندان هانری در دژی محبوس در دل زمستان، مانند شیرهایی در قفس گلوی یکدیگر را برای تصاحب تاج و تخت بدرند.
نقش آفرینی پیتر اوتول در قامت هانری و کاترین هپبورن در نقش النور و بازی آنتونی هاپکینز در اولین نقش مهم سینمایی اش، از یادگارهای تاریخ سینماست که تماشای نسخه دوبله فارسی آن با ترجمه و دوبله درخشان آن خالی از لطف نیست.
خانواده سلطنتی پلانتاژنت انگلیس (Plantagenet)،نام سلسله ای از پادشاهان انگلیس در سده های دوازده تا چهارده میلادی که اصل آنها از آنژه است و از هانری دوم تا جلوس هانری هفتم در انگلستان پادشاهی کرده اند. ( 1154 – 1485م. ) و در قرن چهاردهم به دو شعبه رقیب یکدیگر تقسیم شده اند ( یورک و لانکاستر ) و جنگ دو رز ( دو گل سرخ ) جنگ این دو خاندان است. این خاندان به سلسله آنژو نیز معروفند. ژوفروای پنجم کنت دانژ و ملقّب به پلانتاژنه با زن بیوه پادشاه انگلستان هانری پنجم ماتیلده ازدواج کرد. این زن دختر هانری اوّل پادشاه انگلستان بود و فرزندی که مولود این ازدواج بود در سال 1154 بنام هانری ثانی بر تخت سلطنت جلوس کرد و سلاله او 331 سال در کشور انگلیس حکمرانی کردند.
به پیشنهاد ارغوان نامور و شهاب عبدالهپور
گالری گردی از هفته گذشته
گالری گردی در تهران
پروژه های و-تن با همکاری گالری اِو، سومین رویداد سالانه مشاعات، نمایشگاه انفرادی احسان کرابی،18 تا 29 خرداد 1403
نمایشگاه انفرادی رضا یحیایی، 28 اردیبهشت تا 28 خرداد 1403
گالری گردی در بجنورد
گالری گردی در سنندج
گالری گردی در مشهد
گالری گردی در اصفهان
گالری گردی در ساری
گالری گردی در شیراز
گالری گردی در انزلی
گالری گردی در اصفهان
گالری امروز با همکاری گالری 009821، نمایشگاه نقاشی مسعود سعدالدین، 4 تا 27 خرداد 1403
گالری گردی در کاشان
برای درج آگهی در گالری گردی هفته با خرپشته به شماره 09124110368 پیام دهید
اطلاعات به روز نمایشگاههای خود را به آدرس [email protected] بفرستید.