آنجاست زیرب ناودان خانهام گوری که از چکهچههای من پر میشود در روزهای آفتابی و گلوی این حوضچه مرگ در دستهای باران است بارانی که نمیآید تا خورشید خطهای پایانیام را بر دیوار این گور خیس بکشد راستی باران کجاست روزهایی که نمیآید؟
نشستهای که میآید دست میزند به پیرهنت وارسیاش میکند از لای دگمهها میرود تو از آستین برمیگردد و دستانت کوتاهتر میشوند وقتی از پشت پنجره میبینیاش که چگونه در تو میرقصد بیفایده است این پیراهن در آفتاب هم خشک نمیشود
به پیشنهاد فرزین پارسیکیا
چشمها به انگشتشماری رفتهاند اسمها بیطاقت صدای استخوانها جغرافیای تنت چگونه پاییز شد به انتهای شعر میآیی آفتاب رفته دور میزند سال دامنم میان دستانم چرخ، چرخ، چرخ در بحبحه اشک شایعترین درد از نوک مژگان رسید به آغوش پیچید آتش ققنوسی جیک نمیزند هزاره بعد که آمدیم از شانهها بیرونتر دستهای هم شویم، گرم گره در گره جمعیتی در گلوی خروس خورشید توی آینه میچرخد
در میان اخبار و جنگ با خطوط گرم از تو مینویسم با پاهای برهنه راه میروم شهر بیکوچه بزرگ شد اهمیتی ندارد چه فصلی ست پیراهنم آب میرود میخکهای صورتی واژگون بیقرار سفری بیانتها، با ابرها چیزی نیست رویاها با رفتن به سوی طناب بزرگ میشوند
به پیشنهاد فرزین پارسیکیا
چرا بايد “چرا بايد كلاسيكها را خواند؟”را خواند؟
میشود تاريخ را بيرون نگاه داشت؟ من بچهی سالهای دگرگونم و دگرگونها دگرگونند بُعد زمان و طول مکان تاثیری تدريجا یکسان ایجاد میکنند در آن و هر چه به سفر مربوط به نظر زیباست؟ تنهایی داشتن را هم که یاد نمیگيرم نگرفتم پس لابد همان اندازه که ظاهر جهان قصد کرده به آن باید بیشتر بکوشم گر چه در دنیای سرمایه كافی به قدر کافی نیست و هنوز هم شیرینترین رويا عمیقترین خواب است حتی اگر از سر مايه بگذارم و چیزی عمیقتر و بكوشم میگويند هر کس دست كم دو آشوب دیده آشوب دلش و آشوب همگان میگویند این مردان بزرگ نیستند که تاریخ را از سر میسازند(البته زنان کوچک هم نیستند) گیاهی تکان میخورد مثل جنگل که در بهار تغییر میکند میگویند شکل و سرنوشت انسان بسته به يك موست و هر چه پیش آید بر آسمان نوشته: بدون صورتك نمیتوان دست به چیزی یافت نوشته: ماه لاغر که میشود عادت دارد بمکد و میمکد نوشته: برای ارتقاء نگاه باید خیره شد با خیزش به جلو تقريبا بدون روی برگرداندن به عقب به پشت هم وارد شده باشی حرکت عمراً کاری جز حرکت نمیکند پرتاب و پرتاب و پرتاب اگر نكنی حذف میشوی و چيزی عميقتر میگويند خط خطی شده عالم از هر طرف خط خطی شده عالم پس هر نقطهای میشود كه ابتدا باشد در فضايی كه منحنیست و يقينا نقاطی هست كه قوس آنها بيشتر از بقیهست راز مسابقهی سرعت را همه بدانند پرتاب و پرتاب و پرتاب اگر نکنی حذف میشوی آن را هر چه باشد تضمین میکنم چون به زمان متکثر علاقهمندم چون خيره که میشوم، واقعيت بیشكل است خيره که میشوم انگار همه چيز برمیگردد به این که چه طور بگذری از پيچ اشکال دقیق و بلورین هم تن از غبار میگیرند و به غبار باز میگردند (بايد خيره بود) تاريخ را پشت همين در نگاه دار! لازم شد دنيايی بسازم كه برق از تازگی بزند.
به پیشنهاد آناهیتا رضایی
داستان کوتاه هفته
خودکشی نهنگ
…غروب روز دوم سرانجام موفق شدیم نهنگ به گل نشسته را از گویا خودکشی منصرف کنیم و همراه بچهاش برشان گردانیم دریا. دقیقههایی بعد به نظرمان رسید که فوارهی نفسشان را دیدیم. شاید یک جور تشکر هم بود. همهمان خسته بودیم ولی حسی از افتخار و سودمندی این خستگی را شیرین میکرد. افراد گروه بخصوص از تلاشهای بهتبرانگیز او تشکر کردند: تمام شب قبل بیدار مانده بود تا پوست آن دو را خیس نگه دارد و یک لحظه هم نا امید نشده بود. ساحل نشستیم تا غروب در دریا را برای ششصد و چندمین بار تماشا کنیم. تا به حال چنان شیفتگی و شوقی در چشمهایش ندیده بودم. پرسیدم: -خوشحالی؟ همچنان خیره به افق اقیانوس آرام گفت: -خیلی. ولی لامصب خیلی سنگین بودا. خیلیام قشنگ بود. فرق داشت با هر چی که روی زمینه: نگاش، جنس پوسش، روحش… هوا تاریک شد. هر کدام به راه خانههایمان رفتیم. فردا صبح پلیس از خواب بیدارم کرد. تنها آشنایش در این شهر من بودم. لباسها، حتا لباس زیرش را کنار ساحل پیدا کرده بودند. با یک یادداشت توی بطری: «از زندگی روی خاک خسته شدهام. بیچارهاید.» لسآنجلس، ۲۰۱۹
به پیشنهاد کسری کبیری
پیشنهاد داستان کوتاه خرپشته
کتاب هفته
کتاب ابداع مورل نویسنده : آدولفو بیوئی کاسارس ترجمه : مجتبی ویسی نشر ثالث
در مورد کتاب: این رمان، رمانیست در یکی از جهانهای ممکن مد نظر پل ریکور، ساختاری خیالی و با این حال چنان با نظم و ترتیب که به همان اندازه که واقعیست، خیالیست. بورخس نیز پیشگفتار بر این کتاب نوشته.
از متن کتاب: از متن کتاب : موزه در مجموع پانزده سوئیت دارد که همگی مدرن، جلوهفروشانه و دلآزار هستند. تلاش زیادی کردم تا سوئیت خود را از وسایل اضافی خالی کنم اما چندان افاقه نکرد. البته دیگر در آن از تابلوهای پیکاسو، کریستالهای دودیرنگ یا کتابهای افراد سرشناس خبری نبود ولی کماکان راحت نبودم و احساس بیچارگی دست از سرم برنمیداشت.
کمدی سیاه « کنت» به کارگردانی پابلو لارائین و فیلمنامه مشترک او با نویسنده تئاتر شیلیایی گیرمو کالدرون، تبارشناسی بازیگوشانه ای از خاندان پینوشه و از منظری دیگر خاندان سرمایه داری مدرن تا دوران متاخر است. لارائین و کالدرون، عامدانه از روایت کودتای آگوستو پینوشه و به سریر خون نشستن او به مدد پایمردان سیا و اجرای نسخه های اقتصادی نوین سرمایه داری متاخر در دوران ننگین نیکسون پرهیز کرده با روایتی گوتیک که بر رئالیسم جادویی شناور است به بازخوانی تاریخی خود دست یازیده اند. بی سبب نیست که پینوشه این بار در قامت خون آشامی که کابوس ابدی اش بر فراز شیلی و اقتصاد ناهمگون آن بر پرواز است به افسانه ای نامیرنده از جنس سرمایه داری هولناک متاخر ظهور میابد. روایت نشو و نمای موجودی مجهول که تبار آن را از ضد انقلاب فرانسه تا تاچریسم معاصر پیوند می دهد و با پیوند نامقدس آن با کلیسای کاتولیک در قامت راهبه جوان و نفوذی که برای به چنگ آوردن اسناد و مدارک معاملات پشت پرده و ثروت افسانه ای فرزندان پینوشه به سراغ کنت سالخورده رفته است، از صحنه گردانان اقتصادی و سیاسی شیلی پسا پینوشه پرده برداری می کند. « ال کُنده» یا همان کنت دراکو…ی سالخورده بر پهنه بیابانی در انتهای جهان در پاتاگونیا به همراه همسرش لوسیا و فرزندان دلبند و عزیز کرده اش که هر کدام قسمتی از ثروت شیلی را در چنگ خود دارند، دلخسته و فرتوت، اشتهای خود را به زندگی از دست داده تا اینکه راهبه ای جوان و دلیر با ماموریتی مقدس از جنس ژاندارک قدم به این جزیره ناکجاآبادی می گذارد. تپش خون تازه در رگهای این راهبه جوان، غلیان حیات را در کنت پیر به جنبش در می آورد و سودای تجدید قوا را در دل او می اندازد. این سودا وحشتی در دل همسر، نوکر وفادار و محافظ همیشگی اش و البته فرزندان می اندازد تا در نهایت با پا در میانی مادر گمگشته و واقعی پینوشه، لیدی تاچر، اختلافات حل و فصل می شود.
لارائین درباره برداشت ویژه خود از تاریخ شیلی و دوران پینوشه، به گفته خودش به گذشت زمانی در حدود بیست سال از آن دوران هولناک نیاز داشته تا بتواند فیلمی از سرزمین مادری اش که آن را « سرزمین دهقان های یتیم» می خواند بسازد و با بیانی تلخ و گزنده زمام امور شیلی روزگار اکنون را در دست پیوند و ائتلاف نیروهای این آخرین هوس کنت بداند.
عنوان: دو وضعیت آگاهی هنرمند: حسین عماد زمان: ۱۵ دی تا ۱۳ بهمن گالری: فضای نمایش سام نویسنده: ندا جبارزاده
در آخرین نمایشگاه محمد حسین عماد با عنوان《دو وضعیت آگاهی》در فضای نمایش سام, شاهد سیر تکاملی آثار پیشین او و بهطور کلی جهانبینی او در خلق مجسمه هستیم. این نمایشگاه در پیوند با بسیاری از عناصر بصری موجود در کارهای قبلی او از جمله بازی با فضای پر و خالی, استفاده از چوب و انتزاع در فرم است. آنچه بیش از همه در این نمایشگاه بیینده را متأثر میکند, مشاهدهی بافتی آشناست که به فرمی غریب تبدیل شده است. این آثار هرچند از طبیعت برآمدهاند و گاه به کالبدشکافی اعضاء و جوارح انسانی میمانند, اما انگار نه در فضایی واقعی و عینی, بلکه در عالم رؤیا و ذهن متبلور شدهاند. در کتاب «مُنتَهای کمال نُقصان است» محمد حسین عماد در گفت و گو با وحید حکیم, به پیوندی که با اقلیم دارد, توجه دقیق به بدن و همچنین علاقهی خود به هنر سورئالیستی سالوادور دالی اشاره میکند. رویکرد طبیعتگرا را میتوان با رجوع به زمانهای دور که اجداد نخستین ما خیلی بیشتر از حالا در مجاورت طبیعت به سر میبردند و چندان خود را بیگانه از آن نمییافتند, فهمید. در این وضعیت بدن و طبیعت چنان درهمتنیده بودند که استفاده از چوب و سایر بافتهای طبیعی به کاری روزمره و مأنوس شبیه بود. آنچه در نمایشگاه《دو وضعیت آگاهی》جنبهی طبیعتگرا را ناآشنا میکند, انتزاع در فرم است. ابژههای موجود در نمایشگاه نه شبیه به اشیاء حاضر و آمادهی دوشانی هستند که از جهان روزمرهی مدرن آمده باشند و نه دقیقاً بکر و دستنخورده از طبیعت به نمایشگاه آورده شدند. آنها اشیایی دگرگون شدهاند که هنرمند آنها را از فیلتر ذهنی خود عبور داده است; این کارکرد مدرنیستی کارهای محمد حسین عماد است که مخاطب را در شوک و تحیر آشنایی یا بیگانگی با فرمش معلق نگه میدارد. این فرایند شبیه به اتفاقی است که در عالم رؤیا میافتد, شما افرادی آشنا, مکانهایی آشنا و اشیایی آشنا میبینید که در فضایی نامتجانس قرار گرفتند. فرم کارهای عماد طوری است که گویی آنها را باید در طبیعت میدیدید و نه نمایشگاه مصنوع ساختهی انسان; دقیقتر که شوید حس میکنید آنها را دقیقاً به همین شکل ندیدهاید, بلکه چیزی از این اشیاء کم و زیاد شده است; حال شاید پذیرش نمایش اینچنینی آنها در نمایشگاه و نه عالم طبیعت را با شک و تردید پذیرا شوید.
گالری گردی از هفته گذشته
گالری گردی در تهران
نمایشگاه نقاشیهای سینا یعقوبی، 29 دی تا 13 بهمن ماه 1402